برای دیدن بقیه تصاویربه ادامه مطلب مراجعه فرمایید: , ...ادامه مطلب
پسر 16ساله ای از مادرش پرسید:مامان برای تولد 18 سالگیم چی کادو میگیری؟ مادر:پسرم هنوز خیلی مونده،،، پسر 17ساله شد،،، یک روز حالش بد شد مادر اورا به بیمارستان برد دکتر گفت پسرت بیماری قلبی داره پسر از مادرش پرسید:مادر من میمیرم؟ مادر فقط گریه کرد،،، پسرتحت درمان بود ،،، همه فامیل برای تولد 18 سالگی اش تدارک دیدند وقتی پسر به خانه آمد متوجه نامه ای که روی تختش بود شد،،،،،،، پسرم، اگر این نامه را میخوانی یعنی همه چیز عالی انجام شده یادته یه روز پرسیدی برای تولدت چی کادو میخوای؟و من نمیدونستم چه جوابی بدم من قلبم رو به تو دادم ازش مراقبت کن و تولدت مبارک،،،، هیچ چیز توی دنیا بزرگتر از قلب مادرو عشقش نیست به قلم:لیلا ,دل نوشته ها ...ادامه مطلب
کارهایی از محمد وبیژن: , ...ادامه مطلب
نمونه هایی از فعالیت های هنری دانش آموزان: ,دل نوشته ها ...ادامه مطلب
برای مشاهده بقیه نوشته ها به ادامه مطلب مراجعه فرمایید: , ...ادامه مطلب
دلــــم تَنـــگ شُـــבه... بـَرآے عَڪس ـهآیے ڪِــہ پـآرهــ ڪَرבم و سوزونـבمشوטּ... بـَرآے בَفـتر خآطـرآتــَـم ڪـِـہ مُـבتـهآست בِگـر چـیزے בَر آטּ نمے نویـسمــــ ... حَـتے بـَرآے آבمـهآے حَـسوבے ڪِــہ בور و بَـرم مـے چَـرخیـבنــבو خِـیلے בیـر شِنـآختَمِـشآטּ ... بَـرآے بیخـیآلے و آرآمـشے ڪِـہ مُـבتـهآست בِگـر نَـבآرمِـش .... بـَرآے خَنــבه ـهـآیے ڪـِـہ בآرَم فـِرآموششـآטּ میڪُنـمــ ! و بـَـرآے خــُوבمــــ ڪــہ حآلآ בِگر خِیــلے عَوض شُـבه امــ ... !!! به قلم:رز بارانی , ...ادامه مطلب
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی که بیایی و در این تنگیِ دل جا بشوی تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟ بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟ انقلابی شده در سینه ی من، فتنه ی توست سبزیِ چشم تو باعث شده رسوا بشوی من پس انداز دلم را به تو دادم که تو هم بیمه ی عمر دلم روز مبادا بشوی غرق عشق تو شدم، بلکه تو شاید روزی دل به دریا بزنی، عازم دریا بشوی حیف ما نیست که یک زوج موفق نشویم؟ حیف از این نیست که تو این همه تنها بشوی؟ نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب دل من تنگِ تو شد، کاش که پیدا بشوی به قلم:رز بارانی , ...ادامه مطلب
چشم سیاه دلبر تابردوچشمم افتاد دل را زمن گرفت وغارت عقیده ام کرد از آن دو چشم زیبا خونی به دل روان شد خم گونه ابروانش ماه خمیده ام کرد بابازی دو چشمش لرزه به جانم افکند باتیزی نگاهش از من بریده ام کرد بویی چو عنبر ومشک از موی او رها شد با خاطراتی از خود زیبا جریده ام کرد چون دل به او سپردم دیگر گرفتنش سخت باشد که او غلامی چون زر خریده ام کرد از خال هندو او من سوختم چو هندو در کوی عشق نابش مرغ پریده ام کرد من ماندم وغریبی،دوری وبی نصیبی خونم به دل روان ودریا دو دیده ام کرد از حسرت نگاهش آمد به تنگ جانم از هر مکان وهر کس آخر رمیده ام کرد باری حکیم دلبر با آن همه کرشمه تحسینی از ته دل بر این قصیده ام کرد تحریر:دل نوشته ها , ...ادامه مطلب
ترسیم از:مینا , ...ادامه مطلب
شعرهایم را میخوانی… و میگویی روان پریش شده ام ! پیچیده است … قبول … اما من فقط چشمهای تو را مینویسم … به قلم:تبسم , ...ادامه مطلب
گویند روزی دزدی در راهی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند. او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم، نه دزد دین! اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال خللی می یافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است. به قلم:تبسم , ...ادامه مطلب
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد ؟؟؟ نمی خواهم بدانم کوزه گر با خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست کودکی هشیار و بازیگوش و او یک ریز و پی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان آشفته سازد بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را ... به قلم:پریسا , ...ادامه مطلب
دردلم چندی است کزعشق تو غوغایی بپاست بلبل دل از پی عشق تو در شورونواست درغریبی این دل بیگانه با هر کس بسی سالهای سال با رخسارنارت آشناست روز وشب دل با تمنا می کند از من سوال کان قریب لحظه های بی کسی هایم کجاست انتظار دل نمی دانم به آخر می رسد یا نه اینکه انتظارم رشته ای بی منتهاست شب که رویا می شود همبستر افکار من شوروغوغا در سکوت شب به افکارم بپاست دل چه بسیاراشکها از دیده عاشق بریخت آبشار گونه هایم یادگارگریه هاست باغ دل رابی بهارت زرد می بینم بیا بی تو ای گل زندگانی می شودآیا رواست باری ای جام پراز مهر ووفا ودوستی دوست بودی ،مهر کردی،پس کجا جام وفاست این حکیم خسته درره مانده را نایی فرست ای که نامت بی غروب ورحمتت بی منتهاست تحریر:دل نوشته ها ,دل نوشته ها ...ادامه مطلب
اگر کسی تورا با تمام مهربانیت دوس نداش، دلگیر مباش که نه توگناهکاری نه او، انگاه که مهر می ورزی، مهربانیت تو را زیبا ترین معصوم دنیا می کند! پس خود را گناهکار مبین! من عیسی نامی را میشناسم که ده بیمار را در یک روز شفادادو تنها یک نفر سپاسش راگفت! من خدایی می شناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده یکی سپاسش را می گوید و هزاران نفر کفر! پس مپندار بهتر از انچه عیسی وخدایش را سپاس گفتند ازتوبرای مهربانیت قدردانی می کنند! پس از ناسپاسی هایشان مرنج... ودر شاد کردن دلهایشان بکوش که این روح توست که با مهربانی ارام میگیرد! خوبی دلیل جاودانگی توخواهد شد!!! پس به راهت ادامه بده.. , ...ادامه مطلب