قبل ازورود به درود به مقامات محلی خبر رسیده بود که آنان باید با لباسهای رسمی تشریفاتی وکلاههای بلندبه استقبال رضا شاه بروند.هیچکدام از آنها در دسترس نبود.البته خیاطهای شهر می توانستندباسرعت لباس را تهیه کننداما در مورد کلاههای بلند چه کاری را می توانستند انجام دهند؟سرانجام یک نابغه ی محلی تعدادی بیتهای حلبی بنزین جمع آوری کردو آنهارا به مغازه های حلبی سازی بردواز آنها خواست که به سرعت از آن حلبیها کلاههای بلند بسازندوآنگاه آنهارابا رنگ مشکی سیاه کنند.اتفاقا رضاه شاه در یک روزتیره ی ابری وارد شد.تمام مقامات محلی درصفی منظم ایستاده بودندوچون شاه به جلوی هریک از آنها می رسیدآن شخص کلاه را از سر بر می داشت وتعظیم می کردوچون شاه رد می شد دوباره کلاه را برسر می گذاشت. نگهان رگبار تندی باریدن گرفت واز کلاهها صداهایی به گوش رسید. شاه سخت دچار حیرت شدوابتدا فکر کردکه به سوی او تیر اندازی می کنندوسپس پرسیدکه آیادر آن نزدیکی واحدی از ارتش مشغول تمرین تیر اندازی هستند؟رضا شاه قبل از آنکه  جوابی دریافت کند متوجه شد که رگباروباران شدید موجب شده است که رنگ سیاه از روی کلاههای حلبی بر روی سر وصورت مستقبلین سرازیرشود.رضاشاه از ته قلب خندیدوکسانی که قربانی زرنگی فوق العاده خود شده بودنددستپاچه ومضطرب کلاههارا از سر بر داشته پشت خود بنهان کردند.))



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 591
برچسب ها :

تاريخ : شنبه 8 آذر 1393 | 6:14 | نویسنده : moallem |