در خیالات خودم
روی ایوانی که نیست

می روی و خانه،

لبریز از نبودت می شود

باز تنها می شوم،

با یاد مهمانی که نیست...!

بعد تو این کار هر روز من است!!!

باور این که نباشی،

کار آسانی که نیست...!

در زیر بارانی که نیست

می رسم با تو به خانه،

از خیابانی که نیست

می نشینی روبرویم،

خستگی در میکنی

چای می ریزم برایت،

توی فنجانی که نیست

شعر می خوانم برایت،

واژه ها گل می کنند!!!

یاس و مریم میگذارم،

توی گلدانی که نیست

چشم میدوزم به چشمت،

می شود آیا کمی،

دستهایم را بگیری،

بین دستانی که نیست..؟!

وقت رفتن می شود،

با بغض می گویم: نرو...

پشت پایت اشک می ریزم،
 

نشو پاسوز من دورت بگـــردم

شاید هرگز پیشت بـــرنگــــردم

شاید هیچوقت نتونم باتو باشــم

یامجبور بشم ک من ازتو جداشــم

نشو پاسوز من سنگ صـــــبورم

بااینکه پیشتم اما چـــــه دورمــــــ

به چشمای پر از اشک تو جونــــم

قسم دیگه نمیتونــــــم بمـــــــونم

تو زندونم به جرمه بی گناهی

مهم نیست که ندارم تکیه گاهی

مهم نیست از غم تو چی کشیدم

خدارو شکر شنیدم روبراهی

اثیر ترسمو دلشوره دارم

یه لحظه بی توهم نیت ندارم

تموم زندگیه من تویی تو

چرا واست اهمیت ندارم

کجا رفت شونه های مثل کوهت

کجا رفت اون نگاهه با شکوهت

بیا برگرد حالا برس به دادم

بجز تو به همه بی اعتمادم

به قلم:پریسا



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 852
برچسب ها :

تاريخ : يکشنبه 8 شهريور 1394 | 23:01 | نویسنده : moallem |